مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
شاعر : حسن لطفی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن
قالب شعر : مثنوی
جـوان خـانـۀ زهـرا غـریبِ زهـرا تو صـدای نـالـۀ اَمَـن یُـجـیـبِ زهـرا تـو
بـمیـرم از غـمت آقـا کـسی نداری که غریب و زخمی و تنها کسی نداری که
میان حُـجـره پَرَت را کسی نمیگـیرد عزیزِ تشـنه سرت را کسی نمیگـیرد
چقدر غرقِ عرق غرقِ درد تب داری میانِ سُرفـه جگرپاره رویِ لب داری
بـه دادِ تـو نـرسـیـدنـد تا صـدا نـزنـی کسی نبود کنارت که دست و پا نزنی
صدای بال و پَر بسته از قـفـس نرسد صدا نزن که صدایت به هیچکس نرسد
نگو جوانِ رضا تشنهای که آبی نیست بیا نگو جگرت سوخت که جوابی نیست
عجیب زهر بدی بود شعله بر پـا کرد تمامیِ جـگـرت را که اِربـاً اِربـا کرد
کسی نگفت که آبی دهان خشکـش را کسی نگفت که رحمی زبانِ خشکش را
میان حجـره پَـرَت را کسی نمیگـیرد عزیزِ تـشنه سرت را کسی نمیگـیرد
نه ظرف آب کنار و نه بستری داری نه گِرد خویش برادر نه خواهری داری
برادری که به قـربـان پـیـکـر تو رَوَد نه خواهری که رسد زود همسر تو رَوَد
نه گریهکُن که پِیات سر به دشت بگذارد نه خواهری که برای تو طشت بگذارد
|